سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گــر تــو بیایـی غــم از دل بـرود

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم...

 

 

 

 

 

میگن خدا به اندازه ی توان و ظرفیت هرکس بهش مشکل و گرفتاری و درد و رنج میده...

خدایا:نه میخوام گله کنم،نه شکایت...

حتی نمیخوام بگم از درد ها و غصه هام کم کنی!

که من با همین دردهـا خوشـم...

فقط میخوام که بهم صـبر بدی...فقط صـبر...صـبری جـمیل...

.

این روزها ....

وقتی خاطرات خوش و ناخوش زندگی هجوم میارن تو ذهنم

و دلم از غصه ها و بی وفایی های دنیا میگیره  …

وقتی از اشک ها و بی قراری های دلـم خسته میشم...

وقتی شبها غـم و درد و بـی خوابی میاد سراغم...

و نیمه شب اشک هام خـوابو از چشام میگیره و

و نفس کشیدن برام  به تیزی شمشیر میشه...

و وقتی این همه فاصله بین خودم و تـــو میبینم...

.

به یاد میارم که این دنیا ،با همه ی بدی ها و خوشی ها و درد هاش یه روزی به پایان میرسه،

اندکی از دردها و غصه های دلم کاسته میشه...

با همه غصه هایی که تو دلم هست شاد میشم و میگم

خدایا تو را سپاس که این دنیای هزار رنگ ابدی نیست و

یه روز همه چی تمام میشه...و...دلِ من هم.......

اون وقتِ که یه کم از دردهای دلم کاسته میشه...

.

خدایاسپاس که دنیا ابدی نیست...

فقط خدایا کمک کن صـبوری کنم...

 که این روزها رنج هایم زیاد شده و صبوریم اندک....

خدیا صبر بده ...

که این چند صـباح رو که مهمون این دنیام بتونم تحمل کنم رنج ها و درد ها رو...

و سختی ها باعث نشه لطف های تــو رو نادیده بگیرم و زبون به گله و شکایت باز کنم…

و از این پس هم بتونم با غصه های دلــم صبوری کنم...

که این روزها حس میکنم تحمل رنـج هایم سخت شده...

 

پروردگارا...تا مرا نبخشیده ای از دنیا نبر....

 

یا الله یا رحمنُ و یا رحیم ، یا مُقَلِب القلوب ، ثَبِت قَلبی عَلی دینِک   . . .

 


+ نوشته شده در پنج شنبه 91/12/3 ساعت 8:58 عصر توسط مهدیه نظرات ()